چندکلام ساده
عشق را در دل نگه دار زندگی بدون آن همچون باغی است بی بهره از آفتاب که گلهای آن همه مرده باشند
سکوت را تنها با آوازی شیرین بشکن
جواهر بدون جلا نخواهد درخشید
بیشترین سختیهای زندگی در این است که بکوشیم از حقیقت آن بگریزیم
برای عشق ورزیدن به دیگران احتیاجی به اجازه آنها ندارید
مثل شبهای دل گرفته جمعه
تو بر می گردی می دانم
مثل تمام خاطرات تلخ و شیرین
مثل گردش دوباره زمین به دور خورشید
مثل بازگشت شب و روز
تو بر می گردی می دانم
همه چیز از نبودن تو حکایت می کند
ای خواستار عدل و عدالت
بیا و مرحم باش برای دلهای شکسته منتظرانت...
برایم نوشتی ....برایت نوشتم
همیشه خسته ترین فرد این خیابانم
همیشه مانده به درچشم های گریانم
چقدر بی تو عذاب آورند این شبها
بیا بخوان ز نگاهمبین پشیمانم
چگونه سر کنم اینجا میان این همه درد
که بی تو ریشه زده سفت و سخت در جانم
در این غروب غم انگیز سرد و پاییزی
هنوز منتظر جلوه بهارانم
تو آن فرشته رویایی خیال منی
که عاشقانه برایت ترانه می خاند